مدیریت محیط در سازمان
کلام ماندگار / در خصوص مدیریت محیط (Environmental Management (EM))، همانطوری که از نامش پیداست، مبحث مدیریت کردن محیط مدنظر است؛ راهبردهایی بدینمنظور مورد نظر است که شامل راهبردهای داخلی و خارجی میشود که هر کدام از این استراتژیها، میتواند مورد بررسی قرار گیرد. زندگی واقعی سازمانها، در قالب سیستمهای باز میگنجد؛ تمام سیستمها و […]
کلام ماندگار / در خصوص مدیریت محیط (Environmental Management (EM))، همانطوری که از نامش پیداست، مبحث مدیریت کردن محیط مدنظر است؛ راهبردهایی بدینمنظور مورد نظر است که شامل راهبردهای داخلی و خارجی میشود که هر کدام از این استراتژیها، میتواند مورد بررسی قرار گیرد.
زندگی واقعی سازمانها، در قالب سیستمهای باز میگنجد؛ تمام سیستمها و منجمله سازمانها، سیستمهای باز هستند. سازمانها، نه تنها با محیطشان در تعامل هستند، بلکه این تعامل، برای بقای آنها ضروری است؛ طبیعتا سازمانها نمیتوانند با محیطشان ارتباطی نداشته باشند و همین تعامل هم به باقی ماندن آنها کمک میکند؛ اما اغلبِ مدیران، عدم اطمینان محیطی را نمیپسندند؛ مدیران، وابستگی سازمانشان به سازمانهای دیگر را دوست ندارند؛ مدیران ترجیح میدهند فعالیتهای مدنظر خود را در محیطی کاملا قابل پیشبینی و مستقل انجام دهند؛ زیرا در این محیط، نیازی به طرحهای اقتضایی نیست، چون چیزی غیر منتظره نخواهد بود و این برایشان مطلوبتر است؛ سازمان هم میتواند در برابر تاثیر سایر سازمانها، نفوذناپذیر باشد (مشابه بحث ورود نویز و اغتشاش به سیستم، در علوم مهندسی که این ورودیهای ناخواسته، عملکرد سیستم را تحتالشعاع قرار میدهند).
همه سازمانها با میزانی از عدم اطمینان مواجه هستند و بسیاری از محیطها، پویا میباشند؛ لذا مدیران در تلاش هستند که عدم اطمینان محیطی را کاهش دهند. رساندن عدم اطمینان محیطی به صفر، عملا ممکن نیست؛ لذا هر سازمانی با عدم اطمینانی ولو کم، مواجه است و صرفا میتواند آن را مدیریت کند.
طبق دیدگاه محیط-جمعیت، مدیریت نمیتواند محیطش را تحتتاثیر قرار دهد؛ محیط بهعنوان پدیدهای مشخص عمل میکند و مدیریت در واکنش به آن، ناتوان است، اما نه همیشه؛ مدیریت در انتخاب استراتژی و گزینش روشهای تخصیص منابع سازمانی، آزادیِ عمل دارد؛ سازمانهای بزرگ و قوی هم برای شکل دادن به عناصر اصلی در محیط، وسایل و امکاناتی دارند. در اینجا در خصوص مبحث مدیریت محیط، دیدگاهی برعکس و متضاد با محیط-جمعیت ارائه میشود؛ سازمانهای بزرگ، بهوسیله اقدامات خود، دائما ثابت میکنند که اسیر محیط خود نیستند و برای کاهش وابستگی محیطی، وسایل و امکاناتی دارند؛ آنها از طریق کارمندیابی محلی، جاهایی که اتحادیهها نفوذ کمی دارند، یا از طریق احداث کارخانه در کشورهایی که نیروی کار ارزان دارند، وابستگی و عدم اطمینان ناشی از نبود نیروی کار را کاهش میدهند؛ از راهِ ورود به سرمایهگذاریهای مشترک، رقابت را کاهش میدهند؛ از طریق نفوذ در دستگاه قانونگذاری دولت، به وضع قوانینی میپردازند که منافعِ آنها را حمایت میکنند و قوانین زیانآور را لغو میکنند. آنها تلاش میکنند که در برابر تغییرات محیطی و ورودیهای بیرونی، خود را قوی و توانمند نشان دهند و ثابت کنند که میتوانند عدم اطمینانیِ مربوط به محیط را خوب مدیریت کنند و حتی تهدیدها را به فرصت تبدیل کنند.
یک سازمان بزرگ، منابع و مهارتهای فراوانی داشته و نفوذ زیادی بر نتایج کار خود دارد؛ ولی استراتژیهای مدیریتی، صرفا مختص سازمانهای بزرگ و قدرتمند نیست و سازمانهای کوچک هم قادرند از آنها استفاده کنند؛ البته اندازه بزرگ با افزایش قدرت برای کاهش عدم اطمینان محیطی، رابطه مثبتی دارد.
اینک باید بپرسیم آیا محیط را میتوان اداره و کنترل کرد؟ بر اساس دیدگاه رابطه محیط-جمعیت، مدیریت نمیتواند محیطش را تحتتاثیر قرار دهد؛ این گفتار، دیدگاهی متضاد با رابطه محیط-جمعیت ارائه میدهد. سازمانهای بزرگ بهوسیله اقدامات خود پیوسته اثبات میکنند که اسیر محیط خود نبوده و همچنین برای کاهش وابستگی محیطی خود، وسایل و امکاناتی نیز دارند. آنها نمیخواهند شکست در برابر محیط را بپذیرند و مدیران آنها در تلاش هستند که سازمان خود را باثبات و پایدار نشان دهند.
مدیران برای کاهش عدم اطمینان محیطی، دو نوع استراتژی کلی در اختیار دارند؛ آنها میتوانند از طریق تطبیق و تغییر اقدامات و فعالیتهای خود بهمنظور تناسب با محیط، واکنش نشان دهند و یا میتوانند برای تغییر محیط بهمنظور تناسب بهتر با ظرفیتهای سازمان، تلاش کنند (مثلا عدم حذف کنکور). این دو نوع راهبرد، شامل موارد زیر میشود:
- استراتژیهای داخلی (Internal Strategies)
- استراتژیهای خارجی (External Strategies)
وقتی مدیری بهطور داوطلبانه قیمتها را کاهش میدهد، یا مدیران اجراییِ خود را از بین رقبا انتخاب میکند، در واقع وی نوعی جرح و تعدیل داخلی برای انطباق با محیط انجام داده است؛ محیط تغییر نمیکند، اما تناسب بین سازمان و محیط، بهبود داده میشود؛ ماحصل چنین اقدامی، این است که وابستگی سازمان به محیط، کاهش یافته است. مدیر در بسیاری از موارد مجبور است خود را با محیط وفق دهد تا از گردونهی رقابت، حذف نشود؛ مخصوصا در خصوص محصولات، وقتی پای قیمت و کیفیت وسط میآید. در هر صورت، مدیریت محیط، نیاز به راهبردهایی دارد و مدیریت کردن محیط، برای اکثر مدیران، ندان کار سادهای نیست و چالشهای زیادی را در پی دارد.
نگارنده: علیرضا محمودیفرد- محقق و مدرس دانشگاهها
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0